پایتخت معنوی جهان اسلام

پایتخت معنوی جهان اسلام

سامانه فیش های تبلیغی ما
پایتخت معنوی جهان اسلام

پایتخت معنوی جهان اسلام

سامانه فیش های تبلیغی ما

اکنون امیری

اکنون امیری

چوپانی به وزارت رسید. هر روز بامداد بر می‏خاست و کلید بر می‏داشت و در خانه پیشین خود باز می‏کرد و ساعتی را در در خانه چوپانی خود می‏گذراند. سپس بیرون می‏آمد و به نزد امیر می‏رفت.
شاه را خبر دادند که وزیر هر روز صبح به خلوتی می‏رود و هیچ کس را از کار او آگاهی نیست. امیر را میل بر آن شد تا بداند که در آن خانه چیست. روزی ناگاه از پس وزیر (چوپان) بدان خانه در آمد. وزیر را دید که پوستین چوپانی بر تن کرده و عصای چوپانان به دست گرفته و آواز چوپانی می‏خواند. امیر گفت:ای وزیر!این چیست که می‏بینم؟ وزیر گفت: هر روز بدین جا می‏آیم تا ابتدای خویش را فراموش نکنم و به غلط نیفتم، که هر که روزگار ضعف، به یاد آرد، در وقت توانگری، به غرور نغلتد.
امیر، انگشتری خود از انگشت بیرون کرد و گفت:
((بگیر و در انگشت کن؛ تاکنون وزیر بودی، اکنون امیری. ))

 برگرفته از: اسرار التوحید، ص 209، با کمی تغییر در الفاظ.

افتتاحیه

بسم الله الرحمن الرحیم


دوستان عزیز در این وبلاگ کمکم کنید تا وظیفه ی خودم رو خوب انجام بدم با تشکر از همه ی شما خوبان