یکى از مریدان مرحوم علامه محمد تقى مجلسى به ایشان عرضه داشت:
همسایهاى دارم آلوده به گناه، اغلب شبها با نوچههایش مجلس لهو و لعب دارد و به شدت مزاحم من و همسایههاى دیگر است، مردى است قلدر و داش مسلک، و من از امر به معروف و نهى از منکر نسبت به او مىترسم، راهى هم براى تبدیل خانهام به خانهى دیگر ندارم.
علامه محمد تقى مجلسى به او فرمود: اگر او را شبى به مهمانى دعوت کنى من حاضرم در مجلس مهمانى شرکت کنم و با او سخن بگویم، شاید به لطف حضرت حق از اعمال خلافش دست بردارد و به پیشگاه خداوند توبه نماید.
مرد قلدر به توسط مرد مؤمن دعوت به مهمانى شد، دعوت را اجابت کرد، علامهى مجلسى در آن مجلس شرکت کرد، لحظاتى به سکوت گذشت، ناگهان مرد قلدر که از آمدن مجلسى به جلسهى مهمانى تعجب کرده بود به مجلسى گفت: حرف شما روحانیون در این دنیا چیست؟
مجلسى فرمود: اگر لطف کنید بفرمایید حرف شما چیست؟ مرد قلدر گفت:
امثال ما در فرهنگ قلدرى حرف بسیار داریم از جمله مىگوییم اگر کسى نمک کسى را خورد باید حقّ نمک را رعایت کند و با او در صفاى محض باشد، مجلسى به او فرمود: چند سال از عمر شما مىگذرد؟ پاسخ داد: شصت سال، فرمود: در این شصت سالى که نمک خدا را خوردهاى آیا حق او را رعایت کرده و نسبت به او صفا داشتى؟ مرد قلدر یکهاى سخت خورد، سر به زیر انداخت، اشکش جارى شد، مجلس را ترک کرد، شب را نخوابید، صبح زود به در خانهى همسایه آمد، سؤال کرد: روحانى و عالمى که شب گذشته در خانهى تو بود کیست؟ همسایه گفت: علامه محمد تقى مجلسى است، آدرس آن مرد الهى را گرفت، به محضرش آمد و به دست او توبه کرد و از نیکان روزگار شد!
توبه آغوش رحمت 177 گنکهار با یک جملهى پر مغز توبه کرد ..... ص : 177