امام صادق(علیه السلام) از دو پشتش به ابوبکر مى رسد و با افتخار مى گفت ابوبکر دو بار مرا زاده است. 1 . از طریق مادرش فاطمه بنت قاسم بن محمد بن ابى بکر 2 . از طریق مادر بزرگش اسما بنت عبدالرحمن بن ابى بکر که اسماء مادر فاطمه بنت قاسم بن محمد بن ابى بکر است سپس مى بینیم که روایتهاى دروغینى از امام صادق(ع) ارائه مى دهند که او جدش ابوبکر را مذمت مى نماید؟
یکى از دلائلى که علماى اهل تسنن براى اثبات حُسن روابط میان اهل بیت علیهم السلام و خلفاى سه گانه استدلال مىکنند و با استفاده از آن، موضع شیعیان در برابر خلفا را مورد انتقاد قرار مىدهند، روایتى است معروف به «ولدنى ابوبکر مرتین» که از قول امام جعفر صادق علیه السلام نقل مىکنند. ما در این جا به صورت مختصر سند و نیز دلالت این روایت را از مصادر شیعه و سنى مورد بررسى قرار داده و در نهایت قضاوت را بر عهده خوانندگان عزیز قرار مىدهیم.
بررسى سند روایت در کتابهاى شیعه:
این روایت را هیچیک از علماى شیعه نقل نکرده اند، تنها مرحوم ابو الفتح اربلى در کتاب کشف الغمه آن را از عبد العزیز بن اخضر جنابذى که سنى حنفى است نقل کرده.
روایت چنین است: حافظ عبد العزیز جنابذى گفته است: ابو عبد الله جعفر بن محمد، مادرش ام فروه از طرفى دختر قاسم بن محمد بن ابو بکر است و از طرف دیگر مادرش اسماء، دختر عبد الرحمان بن ابوبکر است و از این روى امام صادق فرموده: ابوبکر دو بار مرا به دنیا آورده یعنى از دو طرف نسب من به ابو بکر مى رسد. (کشف الغمه، ج 2، ص 374).
اولاً: حافظ عبد العزیز جنابذى متوفاى 611 است و امام صادق علیه السلام در سال 48 هجرى به شهادت رسیده است بین این دو فاصله زیادى وجود دارد. پس روایت مرسله است و روایت مرسل ارزشى براى استدلال ندارد.
ثانیاً: این شخص سنى مذهب است چنانچه ذهبى در سیر اعلام النبلاء در باره وى مىنویسد:
ابن الأخضر الامام العالم المحدث الحافظ... قال ابن النجار:... وما رأیت فى شیوخنا مثله فى کثیره مسموعاته، وحسن أصوله.... (سیر أعلام النبلاء- الذهبى- ج 22- ص 31).
بهترین شاهد بر سنى بودن این شخص، استفاده از کلمه «صدیق» براى ابوبکر است در حالى که همه شیعیان مىدانند که این لقب از القاب اختصاصى امیر المؤمنین على علیه السلام بوده است. از این رو، این روایت از نظر شیعیان ارزشى ندارد.
اگر اهل سنت بخواهند مطلبى را براى شیعیان بیان کنند، باید به روایتى استناد کنند که از طریق روات شیعه به سند صحیح نقل شده باشد.
معنى ندارد که بر اساس روایتى که شیعهً قبول ندارد، بخواهند علیه آن ها استدلال کنند. ابن حزم اندلسى که خود از دانشمندان بنام اهل سنت و از مخالفین سر سخت شیعیان است در این باره مىنویسد: معنا ندارد که ما علیه شیعیان به روایات خودمان استدلال کنیم در حالى که آنها قبول ندارند و نیز معنا ندارد که آنها به روایات خودشان علیه ما استناد کنند در حالى که ما آن روایات را قبول نداریم. از این رو لازم است که در برابر خصم به چیزى استناد شود که او قبول دارد و براى او حجت است. (الفصل فى الأهواء والملل والنحل، ج 4، ص 159).
اما بررسى سند روایت در کتابهاى اهل سنت:
این روایت حتى در کتابهاى خود اهل سنت نیز سند درستى ندارد و تمام سندهاى آن بدون استثناء طبق قواعد رجالى اهل سنت بى اعتبار هستند ولى متأسفانه علماى اهل سنت بدون توجه به سند روایت و از آنجایى که بحث فضائل خلفا در میان است، با چشمان بسته روایات را نقل و بعد از آن به تاخت و تاز علیه شیعه مىپردازند.
ذهبى، رجالى مشهور اهل سنت بعد از نقل این روایت، بدون این که سندى براى آن ذکر کند، مىنویسد: امام صادق از دست رافضه ناراحت بود و اگر مى دید که آنها چه در ظاهر و چه در باطن متعرض جدش ابوبکر مىشوند، دشمن آنها مىشد. ولى رافضه قومى جاهل هستند... (سیر أعلام النبلاء- الذهبى- ج 6- ص 255).
اما وقتى روایاتى در فضائل اهل بیت پیامبر صلى الله علیه وآله وسلم نقل مىکند با این که خودش تصریح مىکند سند روایت صحیح است، قلبش را شاهد مىگیرد که این روایت باطل است
همانند روایتى که از پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله نقل مى کند که فرمود: عدوک یا على عدوى، وعدوى عدوّ اللّه: یا على دشمن تو دشمن من و دشمن من دشمن خداوند است.
ذهبى هیچ دلیلى از نظر رجالى بر ضعف این روایت نمىیابد ولى مىنویسد: یشهد القلب أنّه باطل قلب من شهادت مى دهد که این روایت باطل است. (میزان الاعتدال، ج 1، ص 82، ترجمه أحمد بن الأزهر النیسابورى).
معلوم مى شود که یکى از ملاکهاى صحت و سقم روایت، شهادت قلب آقاى ذهبى است.
سند اول:
مهمترین سندى که براى این روایت مىتوان یافت، سندى است که مزّى در تهذیب الکمال نقل کرده است، روایت را چنین نقل کرده اند که امام صادق فرمود: چیزى از شفاعت على (علیه السلام) امید ندارم، مگر این که مثل همان را از ابوبکر امید دارم، به درستى که ابوبکر مرا دو بار به دنیا آورده است.
اولاً در سلسه سند این روایت چندین راوى مجهول و ضعیف وجود دارد از جمله:
1 أبو البرکات داود بن أحمد بن محمد بن ملاعب البغدادى: وى مجهول است چنانچه ذهبى در تاریخ اسلام، ج 44، ص 287 و صفدى در الوافى بالوفیات، ج 13، ص 286 نام وى را ذکر کرده اما هیچ گونه جرح و تعدیلى نیاوردهاند.
2. عبد الصمد بن على بن محمد. وى نیز مجهول است چنانچه خطیب بغدادى در تاریخ بغداد، ج 11 ص 46 نامش را آورده ولى هیچ مدح و ذمى در بارهاش نقل نکرده است.
3. احمد بن محمد بن إسماعیل الآدمى، مجهول است.
4. عبد العزیز بن محمد الأزدى. نمازى در مستدرکات علم الرجال، ج 4، ص 445، شماره 7909 نام وى را ذکر و تصریح مى کند که مجهول است.
5. حفص بن غیاث: سلیمان بن خلف الباجى از علماى اهل سنت در باره وى مىنویسد:
على بن مدینى گفته است: احادیث حفص و حاتم بن وردان از جعفر بن محمد (علیهما السلام) غیر قابل قبول است. (التعدیل والتجریح- سلیمان بن خلف الباجى- ج 1- ص 513).
و مبارکفورى در باره وى مىنویسد:
حف