پایتخت معنوی جهان اسلام

پایتخت معنوی جهان اسلام

سامانه فیش های تبلیغی ما
پایتخت معنوی جهان اسلام

پایتخت معنوی جهان اسلام

سامانه فیش های تبلیغی ما

خرافات در قدیم و امروز :

حکمت نکته‏هایى درباره رسوم عرب و پندارهاى ایشان :



یک زمانی فکر میکردیم فقط در زمان جاهلیت گرایش به خرافات بوده چون مردم بیسواد و بی فرهنگ بوده اند  اما  امروزه حتی با سوادش هم دنبال خرافات هست  واقعا چرا  چرا چرا ؟؟؟؟؟ !!!!!!



به ادامه مطلب بروید .

حکمت نکته‏هایى درباره رسوم عرب و پندارهاى ایشان

------------------------------------

اعراب هنگامى که گرفتار خشکسالى مى‏شدند و باران نمى‏آمد و مى‏خواستند طلب باران کنند، مقدارى پارچه و چیزهاى دیگر را با بوته و علفهاى خشک به هم مى‏پیوستند و آن را به دم گاو مى‏بستند و آتش مى‏زدند و گاو را به سوى کوهى بلند و دشوار مى‏راندند و خود از پى آن مى‏دویدند و خدا را فرا مى‏خواندند و طلب باران مى‏کردند. آنان با آتش زدن دم گاو به برق فال مى‏زدند و گاو را هم فقط به سوى مغرب مى‏راندند.

جلوه‏تاریخ‏درشرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج 8    ، صفحه‏ى 155

-----------------------

یکى از روشنفکران گفته است: هر ملت در رسوم خود از رسوم ملت دیگر تقلید مى‏کند. هندیان مى‏پنداشته‏اند که گاو فرشته‏اى است که خداوند بر او خشم گرفته و به زمین فرستاده است و به همین سبب گاو را در نظر ایشان حرمتى بوده است، مدفوع تازه آن را بر بدن خود مى‏مالیده‏اند و چهره خود را با ادرار گاو مى‏شسته‏اند و کابین زنان خود قرار مى‏داده‏اند و در همه احوال به گاو تبرک مى‏جسته‏اند، شاید اعراب دوره جاهلى در توجه به گاو همین روش را تقلید مى‏کرده و همین رسم را معمول مى‏داشته‏اند.

-------------------------------------------------

اعراب در مورد گله‏هاى گاو پندار دیگرى هم داشته‏اند و چنین بوده است که اگر گله‏هاى گاو به آبشخور براى آب خوردن نمى‏رفته‏اند، گاو نر گله را مى‏زده‏اند تا به آبشخور درآید و گله از پى آن آب بیاشامد، و معتقد بوده‏اند که جن، گله گاو را از آب خوردن و رفتن به آبشخور باز مى‏دارد و شیطان روى دو شاخ گاو نر سوار مى‏شود.

-------------------------------

دیگر از رسوم اعراب آویختن زر و زیور و زنگوله بر مار گزیده بوده است و معتقد بوده‏اند که مار گزیده با این کار بهبود مى‏یابد. همچنین گفته شده است از این جهت آنها را بر مار گزیده مى‏آویخته‏اند که سر و صداى آن مانع از به خواب رفتن بیمار باشد و عقیده داشته‏اند که اگر مارگزیده بخوابد زهر در بدنش سرایت مى‏کند و مى‏میرد و بدین گونه او را از به خواب رفتن باز مى‏داشته‏اند. نضر بن شمیل هم همین عقیده را داشته است. برخى دیگر از اعراب معتقد بوده‏اند که اگر ابزارهاى زینتى زرین بر او بیاویزند بهبود مى‏یابد و اگر مس یا زیورهاى مسى بر او آویخته شود، مى‏میرد.

------------------------------------

دیگر از پندارها و رسوم عرب این بوده است که هرگاه شمار شتران ایشان به هزار مى‏رسیده است یک چشم شتر نر را کور مى‏کرده‏اند که چشم زخم را از شتران خود دفع کنند.

-------------------------

و اما رسم دیگرى از ایشان که مشهور بوده و به آن «بلیّة» مى‏گفته‏اند این بوده است که ماده شترى را کنار گور صاحبش مى‏بسته و پابند مى‏زده‏اند تا بمیرد و چنین بوده است که اگر مرد شریف و گرانمایه‏اى از ایشان مى‏مرده است، شتر ماده یا شتر نر او را                        

مى‏گرفته‏اند و سر و گردنش را به سوى پشت او برمى‏گردانده و مى‏بسته‏اند و شتر را در گودالى کنار گور رها مى‏کرده‏اند و آب و علف نمى‏داده‏اند تا بمیرد. گاهى جسد شتر را پس از مردنش آتش مى‏زده‏اند و گاه آن را پوست مى‏کنده‏اند و پوستش را از علف خشک آکنده مى‏کرده‏اند. پندارشان بر این بوده است که اگر مرد گرانمایه‏اى بمیرد و شترش را چنان نکنند، آن مرد پیاده محشور مى‏شود و اگر چنان کنند سواره محشور مى‏شود و همان شتر مرکب او خواهد بود.

جلوه‏تاریخ‏درشرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج 8    ، صفحه‏ى 157

-----------------------------------------

از عقاید دیگرى که تقریبا همه اعراب جاهلى در آن اتفاق نظر داشته‏اند موضوع «هامة» است. آنان اعتقاد داشته‏اند که هیچ مرده‏اى نمى‏میرد و هیچ کشته‏اى کشته نمى‏شود مگر اینکه جغدى نر از سرش بیرون مى‏پرد و اگر آن شخص کشته شده و انتقام خونش گرفته نشده باشد آن جغد بر سر گورش فریاد برمى‏آورد که آبم دهید که سخت تشنه‏ام. در همین مورد است که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرموده است: «هامه وجود ندارد.»

---------------------------

دیگر از چیزهایى که اسلام آن را باطل کرده است، اعتقاد ایشان به صفر است و آن چنان است که مى‏پنداشته‏اند مارى در شکم آدمى است که چون آدمى گرسنه شود آن مار روده‏ها و کبد آدمى را مى‏گزد، و گفته شده است که منظور از آن خود گرسنگى است که پس از گرسنگى شروع به گزیدن مى‏کند. اما آنچه در این حدیث آمده است که «نه سرایت و نه هامه و نه صفر و نه غول وجود دارد.»

----------------------------

دیگر از خرافات عرب این بوده است که اگر مى‏خواسته‏اند وارد شهرى شوند که از جن و وباى آن بیم داشته‏اند، پیش از آنکه وارد شهر شوند کنار دروازه آن مى‏ایستاده‏اند و صداى خر در مى‏آورده‏اند و گاه استخوان دنبالچه خرگوشى را به گردن خود مى‏آویخته‏اند و آن را افسون جلوگیرى از صدمه جن و بیمارى وبا مى‏پنداشته‏اند.

-----------------------------

دیگر از کارهاى ایشان که شبیه این بوده است، این است که هر کس در بیابان و فلات سرگردان مى‏شد و راه را گم مى‏کرد، پیراهن خود را باژگونه مى‏ساخت و دو دست خویش را به یکدیگر مى‏کوفت، گویى به کسى اشاره مى‏کرد و راه را پیدا مى‏کرد.

ابو العملسّ طائى در این مورد چنین سروده است: گاهى از بیم رداى خود را باژگونه مى‏سازم و گاه فلان کس را صدا مى‏کنم.

اساس اعتقاد آنان در باژگونه کردن لباس، فال نیک زدن به دگرگون شدن احوال روزگار از بدى به خوبى بوده است.

----------------------------------

دیگر از رسوم اعراب این بوده است که چون مرد به سفر مى‏رفته است نخى را بر شاخه یا تنه درختى گره مى‏زده است و پس از برگشتن به آن نخ مى‏نگریسته است، اگر آن را به حال خود مى‏دیده، معتقد بوده است که همسرش به او خیانت نکرده است و اگر آن نخ نمى‏بوده یا گرهش باز شده بود مى‏گفت همسرم به من خیانت کرده است. به آن گره «رتم» مى‏گفته‏اند، و گفته شده است شاخه‏اى از درخت را به شاخه‏اى دیگر مى‏بسته‏اند.         

این موضوع هم در اشعار عرب آمده است و شاعرى چنین سروده است: چنین مپندار که گرههایى که زده‏اى بر تو خبر راست و درستى از او مى‏دهد.

جلوه‏تاریخ‏درشرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج 8    ، صفحه‏ى 159

--------------------------------------------------

گاهى هم به هنگام تب نخ گره مى‏زده و معتقد بوده‏اند هر کس آن گره را بگشاید تب به او منتقل مى‏شود.

 

---------------------------------

ابن سکیت گوید: اعراب معتقد بوده‏اند زنى که براى او فرزند باقى نمى‏مانده است اگر جسد کشته شده شریفى را لگد کند، فرزندش زنده مى‏ماند. در همین باره بشر بن ابى خازم چنین سروده است: زنهایى که کودکان ایشان زنده نمى‏ماندند، شروع به لگد مال کردن جسد او مى‏کردند و مى‏گفتند چه خوب است بر این مرد پارچه «لنگى» افکنده شود.

----------------------------------------

دیگر از خرافات و پندارهاى اعراب این بوده است که هرگاه دندان پسر بچه‏اى از ایشان مى‏افتاد، آن را میان دو انگشت سبابه و ابهام خود مى‏گرفت و چون خورشید طلوع مى‏کرد روى به آن مى‏آورد و دندان افتاده خود را به سوى خورشید پرتاب مى‏کرد و مى‏گفت: اى خورشید به جاى این، دندانى نیکوتر به من بده. در مورد همین پندار شاعر عرب اشاره کرده و چنین سروده است: «خورشید از رستنگاه دندان او، دندانى سپیدتر از تگرگ و رخشان عوض داده است.» دیگرى چنین سروده است: «خورشید از پرتو خود بر دندان او رنگ زده است و دندانش چون برق باران زا مى‏درخشد.»

------------------------------------------

 اعراب همچنین معتقد بوده‏اند که خون سرور و سالار براى بهبود محل گاز گرفتن سگ گزنده سودمند و شفابخش است. عبد الله بن زبیر اسدى در این باره چنین سروده است: از بهترین و گرامى‏ترین خاندانى که مى‏دانیم و خونهاى ایشان شفابخش زخم سگ هار است.

----------------------

دیگر از پندارهاى عرب این است که چون بر مردى از دیوانگى و متعرض شدن ارواح پلید بیم داشته‏اند با آویختن چیزهاى نجس و پلید او را آلوده مى‏کردند، و چیزهایى چون کهنه حیض و استخوان مرده بر او مى‏آویخته‏اند و معتقد بوده‏اند از این سودبخش‏تر آن است که سوده‏هاى استخوان مردگان را بر او بیاویزند.

-----------------------------------

دیگر از رسوم ایشان آن بوده است که چون پاى کسى به خواب مى‏رفته و کرخت مى‏شده است کسى را که دوست مى‏داشته یاد مى‏کرده است یا فرا مى‏خوانده است و کرختى و خواب رفتگى پاى او از میان مى‏رفته است.

---------------------------

این پندار این بوده است که چون پلک چشم کسى به پرش مى‏آمده، مى‏پنداشته است کسى را که دوست مى‏دارد خواهد دید و اگر محبوب در سفر بوده است، انتظار آمدن او را مى‏داشته است و اگر دور بوده است، مى‏گفته است نزدیک‏      

خواهد شد. در این باره بشر چنین سروده است: «چون چشمم به پرش مى‏آید مى‏گویم شاید دوشیزه خاندان عمرو مى‏آید و چشم به دیدارش فروزان مى‏شود.» و این گمان تا امروز-  قرن هفتم هجرى-  همچنان میان مردم باقى است.

جلوه‏تاریخ‏درشرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج 8    ، صفحه‏ى 161

-------------------------------------------

دیگر از رسوم ایشان چنین بوده است که اگر مردى از ایشان عاشق مى‏شد و عشق بر او چیره مى‏شد و آرام نمى‏یافت، مردى دیگر آن مرد را همچون کودکى بر پشت مى‏گرفت و مردى دیگر قطعه آهن یا میلى را داغ مى‏کرد و میان کپلهاى او مى‏کشید و مى‏پنداشتند که عشق او از میان مى‏رود. یکى از اعراب چنین سروده است: از نادانى میان کپلهاى مرا داغ کردید و حال آنکه شیفتگى، آتش دل را فروزان مى‏کند.

------------------------------

دیگر از پندارهاى ایشان این بوده است که مى‏پنداشته‏اند اگر مرد و زنى یکدیگر را دوست بدارند، در صورتى که مرد روبند زن و زن رداى مرد را پاره کند، عشق ایشان نیکو و پایدار مى‏شود و اگر چنان نکنند، عشق ایشان تباه مى‏شود. شاعرى چنین سروده است: «روز دیدار در برقه عالج-  نام جایى است-  تو رداى مرا دریدى و من هم توانستم روبند کهنه تو را بدرم، پس به چه سبب دوستى میان ما تباه مى‏شود و ریسمان وصل میان ما گسسته مى‏شود گسستنى.»

 

--------------------------

دیگر از رسوم ایشان آن است که معتقد بوده‏اند خوردن گوشت جانوران درنده موجب فزونى نیرو و دلیرى مى‏شود، و این رسم پزشکى است و پزشکان چنین عقیده دارند. شاعرى در این باره چنین سروده است: «اگر همه جانوران درنده زمین را بخورى چیزى جز ترسوى بزدل و ناتوان نخواهى بود.» مردى از اعراب دل شیر خورده بود که دلیر گردد، قضا را پلنگى بر او حمله آورد و او را زخمى کرد و آن مرد چنین سرود:

        

دل شیر ژیان را خوردم که از لحاظ دل و قدم از او گستاخ‏تر باشم، ولى او خون خود را به دست خواهرزاده‏اش از من گرفت، چه خونخواهى سخت و بزرگ.

جلوه‏تاریخ‏درشرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج 8    ، صفحه‏ى 162

 

---------------------------------------

دیگر از پندارهاى آنان این بوده است که دارنده اسبى که در شانه داراى دایره‏اى سپید است اگر سوارش شود و اسب زیر ران او به عرق نشیند، دلیل بر آن است که زنش تیز شهوت شده است و به مردان دیگر چشم دارد. به هر حال این موضوع و چنان دایره سپید بر شانه اسب در نظرشان زشت بوده است.

 

-----------------------------------------

دیگر از رسوم ایشان آن بوده است که پشت سر مسافرى که برگشتن او را خوش نمى‏داشته‏اند، آتش برمى‏افروخته‏اند و مى‏گفته‏اند: خدایش او را دور دارد و در پى او آتش افروزد یکى از ایشان چنین سروده است: از نادانى آتش افروختى و حال آنکه باد صبا آنچه را آتش گرفته بود، بر تو برگرداند.

و هرگاه براى سفر بیرون مى‏آمدند آتش را میان خود و منزلى که آهنگ آنجا داشتند، روشن مى‏کردند و میان خود و منزلى که از آن بیرون آمده بودند، آتش روشن نمى‏کردند و این فال نیکى بود که به منظور بازگشت به منزلى که از آن بیرون رفته بودند مى‏زدند.

------------------------------------

دیگر از رسوم مشهورشان آویختن پاشنه یا دنبالچه خرگوش بود، ابن اعرابى مى‏گوید: به زید بن کثوة گفتم: آیا معتقدید هر کس به خود استخوان دنبالچه خرگوش بیاویزد جنیهاى خانه و پریان قبیله به او نزدیک نمى‏شوند گفت: آرى به خدا سوگند که شیطان خماطه و جار عشیره و غول فقر هم به او نزدیک نمى‏شوند. خاطه و عشیره که تصغیر عشره است نام دو درخت است.

-------------------------------------------

ابو محلّم مى‏گوید: اعراب از بیم چشم زخم و ربوده شدن کودکان بر آنان دندان‏ روباه یا ماده گربه مى‏آویخته‏اند و مى‏گفته‏اند: ماده جنى مى‏خواسته است کودک قومى را برباید و موفق نشده است، دیگر جنیان او را سرزنش کرده‏اند و او ضمن پوزش خواهى از ایشان چنین سروده است: «بر آن کودک آویزه‏هایى بود، دندانهاى روباهها و ماده گربه‏ها و صمغ درخت طلح-  خار مغیلان.» درختان طلح شیره‏اى از خود تراوش مى‏کنند که همچون خون آهوست‏

جلوه‏تاریخ‏درشرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج 8    ، صفحه‏ى 163

-----------------------------------------------

 و اعراب هنگامى که زن مى‏زاییده است از آن صمغ نقطه‏هایى میان دو چشم زائو مى‏مالیده‏اند و بر چهره کودک هم با آن خطى مى‏کشیده‏اند و آن شیره روان از درخت را دودم یا دوذم مى‏نامیده‏اند و آن چیزها را که بر کودک مى‏آویخته‏اند، نفرات مى‏گفته‏اند.

عبد الرحمان بن اخى الاصمعى مى‏گوید: یکى از اعراب به پدرم گفت، هنگامى که براى تو فرزندى متولد مى‏شود، او را تنفیر کن، پدرم به او گفت: تنفیر چیست گفت: بر او نام عجیب و غریبى بگذار. براى پدرم پسرى متولد شد که نامش را قنفذ-  خارپشت-  و کنیه‏اش را ابو العدّاء نهاد، و این بیت را خواند: چون مى که آمیزه دارویى آن همراه اوست و موجب شفا دادن درد سر و شاد شدن اندوهگین مى‏شود.

و مقصودش این بود که چون به اعتقاد ایشان خارپشت از مرکوبهاى جن است با نام‏گذارى فرزندش به نام مرکوب جن او را از گزندشان محفوظ مى‏دارد.

 

--------------------------------------

دیگر از رسوم ایشان آن بود که هرگاه مردى صحراهاى خالى را مى‏پیمود و بر جان خود از حوادث شبانه-  هجوم جنیان-  بیم داشت، خود را کنار درخت یا خاربنى مى‏رساند، مرکوب خود را پاى آن مى‏خواباند و پابند مى‏زد و بر گردش خطى مى‏کشید و مى‏گفت: به صاحب این وادى و گاه مى‏گفت: به بزرگ این وادى پناه مى‏برم. خداوند سبحان هم در این باره در قرآن مجید فرموده است: «و به تحقیق بودند مردانى از آدمى که پناه مى‏بردند به مردانى از جن، پس افزود آنان را سرکشى.» مردى از اعراب که پسرش همراهش بود به بزرگ وادى پناه برد، قضا را شیر پسرش را درید و خورد و آن مرد چنین سرود: با آنکه به بزرگ وادى از شر دشمنانى که در آن است پناه بردیم، ولى ما را از شیر ژیان ستمگر پناه نداد.

 

                         جلوه‏تاریخ‏درشرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج 8    ، صفحه‏ى 164

 

----------------------------------------

دیگر از رسوم آنان این بود که چون مسافر از شهر خود بیرون مى‏آمد، سزاوار نبود که برگردد و پشت سر بنگرد که اگر چنان مى‏کرد، از نیمه راه برمى‏گشت، فقط عاشقى که مى‏خواست برگردد، پشت سر خویش مى‏نگریست.

و از رسوم دیگرشان این بود که چون روى لب پسر بچه‏اى آبله‏ریز-  تاول-  مى‏زد آن پسر بچه پرویزنى روى سر مى‏نهاد و میان خانه‏هاى قبیله حرکت مى‏کرد و بانگ بر مى‏داشت بنخاله بنخاله، گندم گندم و زنان قبیله در آن پرویزن پاره‏هاى نان و گوشت و خرما مى‏ریختند. و سپس آنها را براى سگها مى‏ریخت و چون سگها آنها را مى‏خوردند کودک بهبود مى‏یافت. اگر کودکى از کودکان خرما یا گوشتى و لقمه‏اى از آنچه براى سگها ریخته شده بود مى‏خورد، او گرفتار تاول و شکاف لب مى‏شد.

دیگر از رسوم ایشان آن بود که چون گوشه جامه کسى به چشم دیگرى مى‏خورد-  و موجب آبریزى چشم مى‏شد، صاحب جامه هفت بار به چشم آن شخص دست مى‏کشید و بار نخست مى‏گفت: به حق یک زن که از مدینه-  شهر-  بیاید، و بار دوم مى‏گفت: به دو زن که بیایند، تا آنکه بار هفتم مى‏گفت: به هفت زن که بیایند و چشم بهبود مى‏یافت. برخى از آنان هم مى‏گفتند: به حق یک زن از هفت زنى که از مدینه بیاید، تا آنکه بار هفتم مى‏گفت: به هفت زن از هفت زن.

 

--------------------------------------------------

دیگر از رسوم ایشان این بود که چون براى زنى خواستگار نمى‏آمد، یکى از زلفهاى خود را باز مى‏کرد و چشمى را که بر جانب دیگر آن زلف بود سرمه مى‏کشید و در یکى از پاهاى خود خلخال مى‏کرد و این کارها را شبانه انجام مى‏داد و مى‏گفت: اى لکاح من پیش از رسیدن بامداد خواهان نکاح هستم، کارش آسان مى‏شد و به زودى ازدواج مى‏کرد. شاعرى در این باره چنین سروده است: یکى از چشمهایش را سرمه کرده است و دیگرى را رها کرده است، خلخال بر پاى بسته و زلفش را پریشان کرده است، این را کارى پسندیده گمان مى‏کند و نکوهیده نمى‏بیند.

 

--------------------------

از دیگر مراسم آنان این بود که چون میهمان یا غیر میهمان از پیش آنان مى‏رفت‏

 

                         جلوه‏تاریخ‏درشرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج 8    ، صفحه‏ى 165

و دوست نمى‏داشتند برگردد، پشت سرش چیزى از ظرفهاى خود را مى‏شکستند و این رسم را تا امروز مردم به کار مى‏بندند. یکى از اعراب گفته است: دیگ سنگى خود را پشت سر ابى سواح شکستیم ولى او برگشت و دیگ ما هم نابود شد.

دیگرى گفته است: ما پشت سر میهمان خود کوزه‏ها را نمى‏شکنیم بلکه توشه از پى او روانه مى‏کنیم که باز گردد.

 

-------------------------------------

دیگر از رسوم ایشان این بوده است که زنان هنگامى که کسى را دوست مى‏داشته‏اند و به سفر مى‏رفته است، مقدارى خاک از جاى پاى او برمى‏داشته و معتقد بوده‏اند که سبب سرعت در بازگشت او مى‏شود. زنى در این باره چنین سروده است:

خاکى از جایگاههاى قدمش برداشتم، در بامدادى که رفت تا شاید به سلامت بازگردد.

جلوه‏تاریخ‏درشرح‏نهج‏البلاغه‏ابن‏ابى‏الحدید، ج 8    ، صفحه‏ى 166

-----------------------------

دیگر از رسوم و عقاید ایشان این بوده است که سوسمار و خارپشت و خرگوش و آهو و موش بزرگ صحرایى و شتر مرغ، مرکبهاى جن است و جنیان بر آنها سوار مى‏شوند. در این مورد اشعار مشهورى سروده‏اند: اعراب همچنین تصور مى‏کنند که جن را مى‏بینند و با آن گفتگو مى‏کنند و یکدیگر را یارى مى‏دهند، همچنین مدعى هستند که غول را مى‏بینند گاه معتقدند که افرادى با ماده غولها ازدواج کرده یا همبستر شده‏اند.

 

-------------------------------------------

از شگفتیهاى دیگرشان این بوده است که به هنگام جنگ گاهى زنان خود را بیرون مى‏آورده‏اند تا میان دو صف ادرار کنند و معتقد بودند که این کار آتش جنگ را خاموش مى‏کند و ایشان را به آشتى مى‏کشاند. در این باره یکى از ایشان گفته است: به نادانى با ادرار زنان با ما رویاروى شدند و ما با شمشیرهاى برنده رخشان با آنان رویاروى مى‏شویم.

 

---------------------------------------------

متاسفانه هنوز هم  خرافات  زمان جاهلیت  در ما بین مرسوم بوده و  افضون بر آنها هم شده .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد